سرویس جهان مشرق - پیروزی محور مقاومت در برابر داعش در سوریه و عراق، بار دیگر نفوذ و قدرت منطقهای ایران را در صدر موضوعات گزارشهای اندیشکدههای آمریکایی قرار داده است. بدون استثنا، همه گزارشهایی که در اینباره منتشر میشوند، به تحلیل تأثیرگذاری و توان نظامی متحدان خاورمیانهای ایران میپردازند و بر نقش سپاه پاسداران بر فرماندهی و سازماندهی گروهها و سازمانهایی تأکید دارند که از آنها با نام «نیروهای نیابتی ایران» یاد میکنند.
«کالین کلارک» کارشناس تروریسم فراملی، شورش و شبکههای جنایی در اندیشکده «سازمان رَند» و «فیلیپ اسمیت» کارشناس گروههای شبهنظامی شیعه در اندیشکده مؤسسه واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک، در مقدمه گزارش مشترک خود تحت عنوان «پیامدهای شبکه رو به گسترش شبهنظامیان خارجی شیعه [وابسته به] ایران[۱]» در نشریه «مرکز مبارزه با تروریسم» مینویسند: «ایرانِ شیعی دائماً مشغول استخدام، آموزش و تجهیز شبهنظامیان خارجی شیعه از لبنان، عراق، افغانستان و پاکستان است و تواناییهای این گروهها در حال افزایش است. این شبهنظامیان شیعه در درگیریهای سراسر غرب آسیا (خاورمیانه)، از جمله در یمن، سوریه و عراق، شرکت کردهاند. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد سپاه پاسداران دارد آموزشهای لازم برای تبدیل شدن این شبهنظامیان به یک «نیروی نیابتی شبهنظامی فراملی» الگوبرداریشده از حزبالله لبنان را به آنها میدهد.»
این دو ادعا میکنند: «جنگهای سوریه و عراق به ایران فرصت دادهاند تا شبکههای شبهنظامیان خارجی شیعه خود را در سراسر منطقه رسمیت ببخشد و گسترش دهد. یگانهای شبهنظامی شیعه در سوریه، لبنان و عراق در حال تبدیل شدن به سازمانهایی «به سبک حزبالله»، وفادار به ایران و مایل به جنگ در رکاب نیروهای نظامی و مستشاران ایرانی هستند. در همین حال، شبکههای «خمینیگرای» افغان و پاکستانی، بازسازی شده و هزاران شبهنظامی را آماده کردهاند که میتوانند به عنوان نیروهای پیشرو در میدانهای نبرد از غرب آسیا (خاورمیانه) گرفته تا جنوب آسیا مورد استفاده قرار بگیرند. گفته میشود ریاست این برنامه به عهده قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ایران است[۲].»
جنگهای متعارف؛ عرصه جدید حضور نیروهای تحت حمایت ایران
نویسندگان گزارش پس از بررسی گسترش فعالیتهای برخی از گروههای تحت حمایت ایران در منطقه، به این نکته اشاره میکنند که «شبکه نیروهای نیابتی ایران» اخیراً در جنگ متعارف نیز مهارت پیدا کردهاند. در این بخش از گزارش میخوانیم: «نیروهای نیابتی تحت کنترل ایران از میدانهای جنگ و زمینهای باتلاقی میان این کشور و عراق گرفته تا تپههای جنوب لبنان، و در طول تاریخ طولانی سه دهه فعالیتشان، همواره در حال تقویت تاکتیکهای جنگ نامتقارن، و اخیراً تاکتیکهای جنگ متعارف خود بودهاند.»
کلارک و اسمیت ادامه میدهند: «حزبالله اولین بار از طریق جنگ نامتقارن بود که در لبنان تأثیرگذاری خود را نشان داد. از اوایل دهه ۱۹۸۰ تا زمان خروج اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰، این گروه اغلب با اقدامات مرگبار و موفقیتآمیز، نیروهای اسرائیلی و شبهنظامیان نیابتی محلی آنها یعنی «ارتش جنوب لبنان» را هدف قرار میداد. حزبالله را پیش از اعلام رسمی موجودیتش در سال ۱۹۸۵، مرتبط با بمبگذاری بزرگی میدانستند که یک دفتر نظامی و اطلاعاتی اسرائیلی را در شهر «صور» لبنان با خاک یکسان کرد[۳]. عملیاتهای دیگر این گروه شامل بمبگذاریهای کنارجادهای[۴]، ترور فرمانده نظامی شماره دو ارتش جنوب لبنان، و حملات راکتی میشد[۵].»
نشریه مرکز مبارزه با تروریسم توضیح میدهد: «در حالی که گروههایی مانند حزبالله لبنان یاد گرفتند چگونه مقابل ارتشهای مدرن و کاملاً مجهز بجنگند، و تاکتیکهای نامتقارن خود را نیز حفظ کردند، جنگ سوریه و درگیریهای فرقهای منطقهای دیگر، فرصت یادگیری و افزایش تواناییهای جنگ متعارف را به این گروهها ارائه داد. درگیریها در سوریه، بر خلاف تجارب گذشته در لبنان و عراق، تجربه شرکت در نبردهایی با استفاده از سلاحهای ترکیبی و میدان جنگ بزرگی برای یکپارچهسازی یگانهای چندملیتی این گروهها را در اختیار آنها قرار داد. حزبالله و متحدان شبهنظامی شیعه این گروه در عراق که آنها هم تحت حمایت ایران هستند، همچنین بر اعزام یگانهای بزرگتر نظامی نیز اتکا کردهاند و تواناییهای این یگانها در استفاده مؤثر از حمایت هوایی و مکانیزه را تقویت نمودهاند.»
کارشناسان آمریکایی اندیشکدههای رَند و مؤسسه واشینگتن اقرار میکنند: «اضافه شدن فناوری پیشرفته پهپادی نیز یکی دیگر از ابعاد گسترش قابلیتهای حزبالله بوده است، هرچند این گروه عمدتاً از هواپیماهای بدونسرنشین برای تجسس و شناسایی استفاده کرده است. سال ۲۰۱۲، حزبالله یک پهپاد پیشرفته را به داخل اسرائیل [فلسطین اشغالی] فرستاد[۶] و پیشاپیش توانایی خود در هک کردن پهپادهای اسرائیلی را نیز به نمایش گذاشته است[۷]. این تخصص، که طبق گزارشهای موجود با کمک مستقیم نیروی قدس سپاه پاسداران حاصل شده است، توسط گروههای شبیه حزبالله در عراق مانند «کتائب حزبالله» نیز گسترش یافته و مورد استفاده قرار گرفته است. سال ۲۰۰۹، کتائب حزبالله، با استفاده از یک حلقه ارتباطی محافظتنشده در برخی از سیستمهای پهپادی، هواپیماهای بدونسرنشین آمریکایی را هک کرد و از طریق نفوذ در فید، اطلاعات آنها را به صورت تقریباً آنی (real-time) دانلود میکرد[۸].»
نویسندگان گزارش مرکز مبارزه با تروریسم در ارزیابی تأثیر این قابلیتهای جدید نیروهای تحت حمایت ایران در غرب آسیا (خاورمیانه) بر قدرت منطقهای تهران یادآور میشوند: «همچنان که این گروههای چندملیتی در کنار هم مبارزه میکنند، در مورد تاکتیکهای جنگ نامتقارن و جنگ متعارف دانش و تجربه به دست میآورند، و آموزشهای مربوط به استفاده از تجهیزات روزبهروز پیشرفتهتر را میبینند، قدرت شبهنظامیان نیابتی شیعه ایران نیز افزایش مییابد و سیاست خارجی و امنیتی ایران را بیش از پیش [در منطقه و جهان] تسری میدهد.»
نگرانی واشینگتن از پل زمینی تهران-دمشق
مرکز مبارزه با تروریسم، رسمیت بخشیدن و گسترش شبکه نیروهای نیابتی شیعه را تنها یکی از قطعههای پازل «سیاست چندتکه ایران برای هژمونی منطقهای در خاورمیانه» میداند و مینویسد: «ایران ظاهراً برای دستیابی به این هدف، به دنبال غلبه بر عربستان، تحکیم موقعیتش به عنوان پرچمدار شیعیان، و احتمالاً مهمتر از همه، وادار کردن نیروهای آمریکایی به عقبنشینی از منطقه است؛ به ویژه در عراق و افغانستان که همسایگان ایران و کشورهایی هستند که تهران سالهاست تلاش میکند تا سیاستهای آمریکا در آنها را تضعیف نماید و منافع خود را در آنها تأمین کند.»
کلارک و اسمیت در ادامه مینویسند: «شبهنظامیان خارجی شیعه تحت مدیریت ایران که به خوبی آموزش دیده و از نظر منابع، تأمین شدهاند، تهدیداتی بالقوه و چشمگیر برای منافع آمریکا به شمار میروند. هم حزبالله لبنان و هم کتائب حزبالله در فهرست گروههای تروریستی [وزارت خارجه آمریکا] هستند و در گذشته آمریکاییها و منافع آنها را هدف قرار دادهاند. تعداد بالای سربازان آمریکایی کشتهشده به دست هر یک از این گروهها و تبلیغات مداوم آنها علیه واشینگتن به خودی خود موفقیتآمیز بودن اقدامات آنها را تأیید میکند.»
کارشناسان آمریکایی خاطرنشان میکنند: «هر قدر که این شبکه، قویتر میشود، فرصتهای بیشتری نیز برای گسترش در کشورهای خارجی پیدا میکند؛ چنانکه به نظر میرسد اخیراً این اتفاق رخ داده و این گروهها جای پای خود را در نیجریه نیز پیدا کردهاند. در اینجا هم، الگو، حزبالله لبنان است؛ گروهی که پس از سه دهه، اکنون توانسته به لطف شاخههای قدرتمندش در نقاطی مانند آمریکای لاتین، غرب آفریقا، و حتی بخشهایی از اروپا و آمریکای شمالی، حضوری واقعاً جهانی را برای خود رقم بزند.»
گزارش نشریه آمریکایی مرکز مبارزه با تروریسم نهایتاً اذعان میکند: «از آنجایی که نفوذ تهران در برخی مناطق غرب آسیا (خاورمیانه) به شدت ریشه دوانده، از میان برداشتن کامل این نفوذ، گزینهای غیرواقعگرایانه است. همزمان با تضعیف داعش در سوریه، آمریکا به درستی نگران است که نیروهای سپاه پاسداران و گروههای وابسته به آنها، به احتمال بسیار زیاد بتوانند خلأ قدرتی را که داعش از خود به جای میگذارد، پر کنند. این ترس آمریکاییها در کرکوک و پس از درگیریها میان نیروهای دولتی عراق و جنگجویان کُرد در این شهر در اواسط ماه اکتبر، کاملاً محسوس است[۹]. شبهنظامیان شیعه همزمان با همین درگیریها بود که وارد کرکوک شدند[۱۰].»
در ادامه میخوانیم: «در آن دسته از مناطق سوریه که داعش آنها را ترک کرده نیز آمریکا و شرکایش با حکومت اسد و متحدانش، یعنی ایران و روسیه، برای تسلط بر این سرزمینهای تازه آزادشده رقابت کردهاند. کاخ سفید نگران است که ایران در حال تلاش برای ایجاد یک پل زمینی از تهران تا دمشق باشد که از عراق عبور نماید[۱۱].»
الگوی حشدالشعبی برای افزایش قدرت منطقهای ایران
موضوع تقویت گروههای نیابتی ایران و نفوذ منطقهای این کشور در غرب آسیا (خاورمیانه)، موضوعی است که اندیشکده «مؤسسه واشینگتن برای خاور نزدیک» نیز در گزارشی مستقل تحت عنوان «ایران ممکن است شبهنظامیان خارجی را بعد از «پیروزی»اش علیه داعش تقویت کند[۱۲]» به قلم «فرزین ندیمی» کارشناس مسائل امنیتی و دفاعی ایران و منطقه خلیج فارس، به آن پرداخته است.
ندیمی گزارش خود را با اشاره به نامه حاج قاسم سلیمانی به رهبر انقلاب درباره پایان کار داعش در عراق و سوریه و پاسخ مقام معظم رهبری به این نامه آغاز میکند و سپس توضیح میدهد که طبق بیانیه سرتیپ «سید مسعود جزایری» معاون ستاد کل نیروهای مسلح ایران، این «جبهه بزرگ مقاومت تا نابودی و محو صهیونیسم و اخراج آخرین سرباز آمریکایی از منطقه به تقویت خود ادامه میدهد.»
نامه حاج قاسم سلیمانی خطاب به رهبر معظم انقلاب و اعلام شکست داعش در سوریه و عراق
این کارشناس ایرانی مستقر در واشینگتن، مفهوم «بسیج جهانی اسلام» را برگرفته از اظهارات فرماندهان سپاه پاسداران و «مدلی نوظهور برای بسیج نیروهای شیعه بینالمللی تحت فرماندهی [حاج قاسم] سلیمانی» تعریف میکند. وی به نقل از سرلشکر «محمدعلی جعفری» فرمانده سپاه پاسداران مینویسد: «بسیج، الگوی مقاومت ملتهای منطقه، مثل حزبالله لبنان، و صدهزار نیروی مردمی آموزشدیده و لشکر عظیم حشدالشعبی عراق است و در یمن و دیگر کشورها هم همینطور بوده و تجربیات، انتقال یافته است.»
کارشناس اندیشکده مؤسسه واشینگتن ادعای میکند که با توجه به تمرکز فرماندهان نظامی ایران روی افغانستان و پاکستان به عنوان اهداف بعدی احتمالی اسلامگرایان افراطی، ممکن است این مقامات تصمیم بگیرند که «نقشی داخلی» را برای لشکر فاطمیون در افغانستان و لشکر زینبیون در پاکستان در نظر بگیرند. وی تصریح میکند: «بالأخره این یگانها از سوریه عقبنشینی میکنند و به کشورهای خود بازمیگردند. در موضوع لشکر فاطمیون، تهران ممکن است به افغانستان اصرار کند تا این یگان را (مانند حشدالشعبی در عراق) به رسمیت بشناسد و/یا پیشنهاد دهد تا با کمک و آموزشهای تهران، یک سازمان شبهنظامی جدید در افغانستان تشکیل شود. اگر این حلقههای ارتباط با ایران در عمل محقق شوند، مطمئناً موضوع درگیریهای شدیدی میان کابل و ائتلاف تحت رهبری آمریکا خواهند بود.»
در ادامه میخوانیم: «افغانستان سابقه زیادی در تشکیل گروههای شبهنظامی خصوصی مانند گروه وابسته به «عبدالرشید دوستم» [معاون اول رئیسجمهور افغانستان] دارد، اما هیچیک از این گروهها تا کنون به اندازه حزبالله سازماندهیشده نبودهاند و از لحاظ مالی، آموزشی و ایدئولوژیک نیز از جانب تهران حمایت جدی نشدهاند. اگر ایران تصمیم بگیرد پس از جنگ سوریه، چنین حمایتی را از یک گروه نیابتی در افغانستان بکند، نیروهای نیابتیاش که به خوبی آموزش دیده و تجهیز شدهاند، میتوانند در بلندمدت و زمانی که نیروهای ناتو از افغانستان عقبنشینی میکنند، نفوذ قابلتوجهی در این کشور پیدا کنند.»
نقش سوریه در تهدید رژیم صهیونیستی
ندیمی از حضور رسمی نیروهای تحت حمایت ایران در سوریه نیز اظهار نگرانی میکند و مینویسد: «اظهارات اخیر سرلشکر جعفری نشان داد ایران حکومت سوریه را تحت فشار گذاشته است تا «نیروهای دفاع ملی» یعنی اصلیترین گروه شبهنظامی ایجادشده توسط سپاه پاسداران در این کشور را به رسمیت بشناسد. جعفری در تاریخ ۲۳ نوامبر گفت: «این موضوع به دولت سوریه بستگی دارد که نیروهای دفاع ملی را به رسمیت بشناسد یا نه، و ما نمیتوانیم آنها را مجبور به انجام این کار کنیم. عراقیها حشدالشعبی را به رسمیت شناختند و الآن هم قدردان این مسئله هستند... اکنون هم دولت و مجلس سوریه باید قانونی را امضا کنند و به موجب آن معادل حشدالعشبی را در سوریه به رسمیت بشناسند.»»
نویسنده گزارش، تهدیدی را که به رسمیت شناخته شدن نیروهای دفاع ملی در سوریه برای رژیم صهیونیستی دربردارد، اینگونه توصیف میکند: «اگر نیروهای دفاع ملی در سوریه به رسمیت شناخته و تبدیل به مقصد اصلی کمکهای نظامی ایران به سوریه بعد از جنگ شود، تهران اهرم مهمی را برای کنترل چگونگی استفاده حکومت سوریه از بخشی از قدرتمندترین نیروهای مسلحش در اختیار خواهد داشت. به عنوان مثال، ایران میتواند از سوریه درخواست کند تا واحدهای نیروی دفاع ملی را به نزدیکی بلندیهای جولان مستقر کند تا اسرائیل را تهدید نمایند. این تهدید همچنین میتواند در صورت هماهنگی با حزبالله، تقویت هم بشود.»
کارشناس مؤسسه واشینگتن، اظهارات اخیر فرماندهان سپاه پاسداران در مورد «یک ارتش شیعه منطقهای در حال ظهور» را نشانهای از «اعتماد به نفس ژئوپلتیک» ایران میداند و هشدار میدهد: «اگرچه هنوز مشخص نیست که این لفاظیها چگونه یا چه وقت به واقعیت تبدیل میشوند، اما آمریکا باید آماده باشد تا جلوی هرگونه گسترش نیروهای شبهنظامی ایران در منطقه را سد کند. در حال حاضر، این مقابله به معنای تحت نظر گرفتن «بسیج جهانی اسلام» و هماهنگی با متحدان منطقهای برای مبارزه با فعالیتهای آن، از جمله استخدام نیرو، در صورت ضرورت است. «بسیج جهانی اسلام» تحت رهبری ایران هست، اما ترکیب آن روزبهروز ماهیت چندملیتی بیشتری پیدا میکند؛ بنابراین هر سازمانی که وابسته به این بسیج باشد میتواند منافع ضدآمریکایی تهران را در افغانستان، سوریه، یمن و دیگر کشورهای مهم استراتژیک پیش ببرد؛ حتی بدون آنکه نیازی به حضور میدانی چشمگیری از جانب ایران داشته باشد.»